سلام
یکی از دوستام برام مطلبی رو درباره دعا فرستاده بود که چند خطِ زیر بخشی از اون مطلبه ، این مطلب کمی منو به فکر برد و آخرش منو مجبور کرد که این متن رو بنویسم .
بعضىها دعا و عبادت و توبه را مىگذارند براى دوران پیرى؛ این اشتباه بزرگى است. اگر گفته شود توبه کنید، مىگویند حالا وقت داریم. اولاً معلوم نیست وقت داشته باشیم؛ مرگ انسان را مطلع نمىکند؛ براى همهى سنین هم است. اگر فرض کردیم حقیقتاً وقت داریم - یعنى بناست به سنین پیرى برسیم - چنانچه کسى خیال کند که مىشود دوران جوانى را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند، بعد با خیال راحت و با آسانى به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگى مرتکب شده است. « گزیده ای از اون مطلب »
یادمه یکی از دبیرامون سر کلاس یه داستان تعریف کرده بود ، خلاصه داستان : میگفت کسی از عزرائیل خواسته بود که وقتی نوبتش رسید بهش اطلاع بده تا خودشو برای مرگ آماده کنه ، بعد از گذشت چند صباحی ناگهان عزرائیل به سراغش اومد که روحش رو قبض کنه ، اما اون به عزرائیل گفت مگه قرار نبود به من خبر بدی که کی میای ، عزرائیل هم گفت من بهت خبر دادم اما تو نفهمیدی ، درست چند وقت پیش یکی از همسایه هات مُرد یادت میاد ؟ ، مرد گفت آره ، عزرائیل گفت باید از مُردن اون مَرد می فهمیدی که من خیلی بهت نزدیکم و بزودی سراغت میام .
شاید درک داستان کمی مشکل باشه اما غیر قابل فهم نیست ، حالا من کمی دربارش توضیح میدم تا متوجه اصل داستان بشید ، همه ما کسایی رو از دست دادیم و یا از دست رفتن عزیزان خیلی ها رو دیدیم ، باید حواسمونو جمع میکردیم ، باید کوله پشتیمونو از آذوقه پر میکردیم ، چرا که مُردن یک نفر باید برای ما آدما درس عبرتی بشه تا متوجه بشیم که برای خوش گذرونی توی دنیا نیومدیم ما مسافریم و مسافر فقط باید به مَقصد فکر کنه اگه بین راه بخواد بازی گوشی کنه مطمئناً به اونجایی که میخواد نمی رسه ، و توی بیراهه اونم وسط شب اثیر میشه ، فقط خدا میدونه توی سیاهی شب گیر چه جونورایی که نمی افته .
_ _
همیشه کمی فکر کردن به تجربه کردن ارجعیت داره ، امکان داره اولین تجربه آخرینش هم باشه ، بیاین بجای اینکه تجربش کنیم و خیلی دیر بشه کمی دربارش فکر کنیم و از تجربه دیگران استفاده کنیم .
یا حق
تبلیغاتم تبلیغات دیجیتال