قسمت اول :
بسم رب الشهدا
چون کل مطلب توی یه پست جا نمی گرفت به صورت سه تا پست گذاشتم
دوستان گرامی سلام ؛ بارها که توی وبلاگ های فارسی جستجو میکردم به مطالبی بر خوردم که به هیچ عنوان با نوشته های یه بچه مسلمون جور در نمی یاد . مثلا چندین بار این مطالبو دیدم که قیام امام حسین (ع) بخاطر قدرت بوده ؛ بخاطر حکومت . جای تاسف داره که یه مسلمون امام خودش رو نشناسه . چه افراد با سوادی که همین عقیده رو دارن .
حتی این افراد نمی رن درست تحقیق بکنن ؛ فقط بلدن با حرفهای جور واجور خودشون رو به عنوان یه آدم مهم که میتونه امام حسین (ع) هم نقد کنه جا کنن . فرقی نمیکنه حقیقت چی باشه ؛ فقط کافیه یه نفر وبلاگش بازدید کننده داشته باشه . دیگه کاری ندارن این حرفای صد تا یه غاز چند نفر رو منحرف میکنه . اینجور آدما خودشون رو مدرن و امروزی میدونن و فکر میکنن حرکت امام حسین (ع) یه حرکت قدیمی و پیش پا افتاده است و دیگه نیازی به مطالعه نداره .
بهر حال کسانی هم هستن که واقعا حقیقت رو نمی دونن و به دنبال کشف حقیقت اصلی هستن . متن پایین مختصری از کتاب حماسه حسینی نوشته استاد شهید مرتضی مطهری هستش که مطالعه کامل کتاب میتونه به فهم بیشتر مطالب درباره قیام امام حسین (ع) و تاثیرات اون بر جامعه مسلمونا و احیا دین کمک بسزایی بکنه .
مطالب پایین یکی از علتهای قیام امام بود ؛ دلایل دیگه ای هم داشت که انشالله کمی تحقیق کنید براحتی پیدا میشه .
پیغمبر اسلام به مردم عرب چه داد ؟ و اساسا یک آدم فقیر و یتیم و کسی که تمام قوم و قبیلهاش با او دشمن هستند چه داشت که به آنها بدهد و چطور شد که آنها را از آن حضیض پستی به اوج عزت رساند ؟ ایمانی به آنها داد که آن ایمان به آنها شخصیت داد . یک مرتبه آن عرب سوسمارخور ، شیرشترخور ، عرب غارتگری که دخترش را زنده زنده به خاک میکرد ، این احساس در او پیدا شد که من باید دنیا را از اسارت و از پرستش و اطاعت غیر خدا نجات بدهم ، و هیچ اهمیت نمیداد که اعتراف بکند که در گذشته چطور بوده است ، و حتی افتخار میکرد که بگوید من در گذشته پست بودم ،
آنطور فکر میکردم ، هیچ سابقه درخشان ملی ندارم ، ولی امروز این طور فکر میکنم ، از شما عالیتر فکر میکنم .
این را میگویند شخصیت .
آیا کلمهای هست که از کلمه لااله الا الله بیشتر به روح انسان حماسه و شخصیت بخشد ؟
معبودی ، مطاعی ، قابل پرستشی غیر از خدا نیست . یک جرم فلکی ، یک حیوان ، یک سنگ ، یک درخت کجا و سر تعظیم فرود آوردن یک بشر کجا ! من در مقابل غیر خدا هر چه هست ، سر تعظیم فرود نمیآورم . من طرفدار عدالتم ، طرفدار حق و احسانم ، طرفدار فضیلتم .
به این میگویند شخصیت .
امویین ( اموی ها ) کاری کردند که شخصیت اسلامی را در میان مسلمین میراندند . کوفه مرکز ارتش اسلام بود ، و اگر امامحسین ( ع ) به کوفه نمیرفت ، امروز تمام مورخین دنیا او را ملامت میکردند ، میگفتند عراق که مرکز ارتش اسلامی بود از تو دعوت کرده بود و هجدههزارنفر با نماینده تو بیعت کردند و دوازدههزارنامه برای تو فرستادند ، چرا به آنجا نرفتی ؟ مگر از عراق جایی بهتر و بالاتر هم بود ؟! اساسا کوفه شهری است که بعد از جنگهایی که در صدراسلام واقع شد ، به دستور عمربنخطاب توسط ارتش اسلام ساخته شد ، و از کوفیها و مردم عراق شجاعتر و سلحشورتر وجود نداشت . در عین حال همین مردمی که هجده هزار بیعت کننده داشتند ، و دوازده هزار نامه نوشته بودند ، به مجرد اینکه سر و کله پسر زیاد پیدا شد همه فرار کردند ، چرا ؟ چون زیاد بن ابیه سالها در کوفه حکومت کرده بود ، آنقدر چشم در آورده بود ، آنقدر دست و پاها بریده بود ، آنقدر شکمها سفره کرده بود ، آنقدر افراد را در زندانها کشته بود که اینها بکلی احساس شخصیت خودشان را از دست داده بودند . لذا تا شنیدند پسر زیاد آمد ، زن دست شوهرش را میگرفت و او را از پیش مسلم کنار میکشید ، مادر دست بچه خودش را میگرفت ، خواهر دست برادر خودش را میگرفت ، پدر دست فرزند خودش را میگرفت و از مسلم جدا میکرد ، و بیشک مردم کوفه از شیعیان علی بن ابیطالب (ع) بودند و امامحسین (ع) را شیعیانش کشتند ، لذا در همان زمان هم میگفتند :
قلوبهم معه وسیوفهم علیه ، چرا که امویها شخصیت ملت مسلمان را له کرده بودند ، کوبیده بودند ، و دیگر کسی از آن احساسهای اسلامی در خودش نمیدید .
ادامش رو توی پستهای پایین بخونید
برچسب ها :
قسمت دوم :
حسین (ع) شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد
اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار نفر تواب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسینبنعلی (ع) رفتند و در آنجا عزاداری کردند ، گریه کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند ما تا انتقام خون حسینبنعلی (ع) را نگیریم ، از پای نمینشینیم . یا باید کشته بشویم ، یا انتقام بگیریم . و عمل کردند و قتله کربلا را همینها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود .
چه کسی این کار را کرد ؟ حسینبنعلی (ع) .
شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایدهآل داده شود و اگر عشقها و ایدهآلهائی دارند که رویش را غبار گرفته است آن گرد و غبار را زدود و دو مرتبه آن را زنده کرد .حسین بن علی ) علیهماالسلام ) در سخنان و خطابههای خودش ، آنجا که از امر به معروف و نهی از منکر صحبت میکند ، همهاش صحبتش این است : « و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید « انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی »
بعد از بیست سی سال که این حرفها فراموش شده بود ، حسینبنعلی (ع) به نام یک نفر مصلح و به نام یک نفر اصلاح طلب که باید در امت اسلام اصلاح ایجاد کرد ، قیام کرد و به مردم عشق و ایدهآل داد . رکن اول حماسه زنده شدن یک قوم همین است .حسینبنعلی (ع) درس غیرت به مردم داد ، درس تحمل و بردباری به مردم داد ، درس تحمل شدائد و سختیها به مردم داد . اینها برایملت مسلمان درسهای بسیار بزرگی بود .
پس اینکه میگویند حسینبنعلی (ع) چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد ، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید ، خونها را به جوش آورد ، غیرتها را تحریک کرد ، عشق و ایدهآل به مردم داد ، حس استغناء در مورد مردم به وجود آورد ، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شدائد به مردم داد ، ترس را ریخت ، همان مردمی که تا آن مقدار میترسیدند ، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند .
حسینبنعلی (ع) یک سوژه بزرگ اجتماعی است .
حسینبنعلی (ع) در آن زمان یک سوژه بزرگ بود ، هر کسی که میخواست در مقابل ظلم قیام بکند ، شعارش یا لثاراتالحسین بود امروز هم حسین بن علی (ع) یک سوژه بزرگ است ، سوژهای برای امر به معروف و نهی از منکر ، برای اقامه نماز ، برای زنده کردن اسلام ،
برای اینکه احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیاء بشود .
« یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم غ(سوره انفال آیه . 24)
ایها الناس ! این دعوت پیغمبر ( ص ) را اجابت کنید ، میخواهد شما را زنده کند .
حیات یک ملت به داشتن ثروت زیاد نیست ، حتی به علم هم نیست ، علم به تنهایی کافی نیست که یک ملت را زنده بکند ، بلکه حیات ملت به این است که آن ملت شخصیتی را در خودش احساس بکند . ای بسا ملتهای عالم که شخصیت ندارند ، و ای بسا ملتهای جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کردهاند . اگر الجزایریها بعد از صدو پنجاه سال مبارزه توانستند استعمار فرانسه را به زانو در آورند و به استقلال برسند ، برای این بود که در آنها یک حماسه وجود داشت ، یک احساسمنش وجود داشت . اگر در آن طرف مشرق زمین ، ملت دیگری ( منظور ملت ویتنام است . ( دارد با قویترین و ثروتمندترین ملتهای جهان مبارزه میکند ، چرا مبارزه میکند ؟ آیا عدد یا ثروتش با آنها مبارزه میکند ؟ ابدا . احساس شخصیت و منش آن ملت مبارزه میکند . میگوید : من ترا به آقائی قبول ندارم ، من یا باید زنده باشم روی پای خودم باشم و کسی بر من حکومت نکند ، و یا باید نباشم .
برچسب ها :
قسمت سوم :
زینب ( سلام الله علیها ) و احساسات شخصیت
در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید ، خواهر بزرگوارش زینب سلاماللهعلیها بود .
زینب بعد از کربلا ، با زینب قبل از کربلا متفاوت است ، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد .همینکه ایام عاشورا سپری میشود و زینب ، حسین علیهالسلام را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها میبیند ، زینب ( س ) دیگری میشود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد .
میگویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است . بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب ( س ) گذشته است ، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه میکنند ، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود ،
آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه ، خودش را میباخت . بعضی نوشتهاند که افراد میبایست از هفت تالار میگذشتند تا به آن تالار آخری میرسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند . در چنین شرایطی این اسراء را وارد میکنند و همین زینب ( س ) اسیر رنج دیده و رنج کشیده ، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد . یزید شعرهای ابنزبعری را با خودش میخواند ، و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار میکند .
زینب فریادش بلند میشود : « اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه » ؟
ای یزید ! خیلی باد به دماغت انداختهای
« شمخت بانفک »
! تو خیال میکنی اینکه امروز ما را اسیر کردهای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفتهای ، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم ، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است ؟ ! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی ، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم .
ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست دادهاند . آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب ( س ) چنین حماسهای بیافریند ، و در شام انقلاب به وجود بیاورد ؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد .
یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد ، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را ، من چنان دستوری نداده بودم ، او از پیش خود این کار را کرد . چه کسی این کار را کرد ؟ زینب ( س ) چنین کاری را کرد .
در آخر جملههایش اینطور فرمود : « یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا ».
زینب علیهاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین میگفتند ، خطاب میکند که یا یزید به تو میگویم ، هر حقهای که میخواهی بزن و هرکاری که میتوانی انجام بده ، اما یقین داشته باش که اگر میخواهی نام ما را در دنیا محو بکنی ، نام ما محو شدنی نیست ، آنکه محو و نابود میشود تو هستی .
چنان خطبهای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم
سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت .
بله در مکتب حسین (ع) کسانی تربیت شدند که جهان رو زیر رو کردند . قیامی کاملا حساب شده و سنجیده . اونوقت یه عده آدم مغرض میگن که حسین برای حکومت قیام کرد ؛ حسین اشتباه کرد .
کل کتاب رو مطالعه کنید بد نیست .
این مطلب هم فقط یه تلنگر بود ، در خانه اگر کس است یک حرف بس است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یا رب نظر تو بر نگردد
یا سالار شهیدان
برچسب ها :