سلام
بین کلماتی که هر روزه بارها روی زبونم میاد سلام رو از همه بیشتر دوست دارم ، چرا ؟ چون نام خداست ، چون پیوند دهنده دلهاست ، چون برکت داره و هزار دلیل دیگه .
من کلا خوشم نمی یاد وقت کسی رو بیخودی بگیرم ، مطلبی رو که پایین نوشته فقط و فقط تاریخچه الکترونیکی یه سال گذشته منه ، برای همین اگه وقتت مساوی با طلاست و کلی هم کار داری این مطالب رو نخون ، و اگه مثل من فقط برای وب گردی و وب خونی اومدی میتونی هر چقدر خواستی بخونیش .
من تقریبا از یک سال و خرده ای پیش وبلاگ نویسی رو شروع کردم ، داستان از اونجایی شروع شد که من اصلا علاقه ای به نوشتن مطلب توی وبلاگ نداشتم برای همین اصلا طرفش نمی رفتم . تا اینکه یکی از دوستام اومد خونمون و وقتی دید من دارم تو اینترنت وب گردی ( ول گردی ) میکنم گفت حالا که بیکاری بیا بریم تو پرشین بلاگ تا وبلاگم رو آپدیت کنم .
کاریش نمی شد کرد بلاخره به زور رفاقت رفتم تو پرشین بلاگ و مستقیم تو کنترل پنلش تا بتونه یه سری مقاله که جون کنده بود و تهیه اش کرده بود بزاره برای کسایی که اصلا نمی شناختشون .
بلاخره خودش کم بود حالا منم ترغیب میکرد یه وبلاگ بسازم باز هم رفتم زیر بار ( مثل کامران تو سری خور _ بیچاره چی میکشه از دست نازی ) برام ثبت نام کرد و جاتون خالی دویست تا اسم امتحان کردیم و بلاخره از بین دویست تا فقط یه اسم تکراری در نیومد که همونو اجباری انتخاب کردم .
MahdiLove23.Persianblog.com
اسم اولین وبلاگم همینه که بالا نوشتم البته فقط کلمه مهدی و 23 پیشنهاد من بود و لاوش پیشنهاد دوستم ، من اصلا از اسم لاو خوشم نمی یاد نمی دونم چرا ولی هر جا این کلمه رو شنیدم بیفایی و بی مرامی هم پشتش بوده برای همین خوشم نمی یاد . و اولین جمله ای که توش نوشتم این بود :
.: ما هم معروف شدیم :.
یادم میاد کمتر از یک دقیقه نشده بود که آپدیت کرده بودم پست جدیدو یه نفر برام پیغام گذاشت که : مبارکه ، بقول فیلما ( من از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم ) ، اما وقتی دیدم چقدر راحت میشه به این وسیله با انسانهای زیادی ارتباط بر قرار کرد برای همین یه مقاله درباره امنیت سیستم در برابر هکر ها گذاشتم توش و یه مدت بهش دست نزدم ، بعد از یه مدت تقریبا زیادی یه کتاب اومد دستم درباره رجیستری ویندوز که خیلی دوست داشتم اونو بزارم بچه ها استفاده کنند تقریبا مدت یک ماه و اونم هروز نشسته بودم پای سیستم و داشتم تایپش میکردم بعد از یک ماه اومدم بزارمش توی وبلاگ که یه پیغام خیلی نارحت کننده اومد که حجم مطالب خیلی زیاده ، چشمتون روز بد نبینه مثل شکلک یاهو از گوشم بخار در میومد .
از بس عصبانی بودم وبلاگ رو ول کردم و بعد از یه مدت اون رو پاک کردم و از هر چی وبلاگه بدم اومد ، تصور کن بعد از یک ماه که با تمام وجودت یه مطلب رو شبانه روزی تایپ میکنی و یه یه بلاگر تو کمتر از یک دقیقه حالت رو میگیره .
بعد از اون توسط یکی دیگه از بچه ها با بلاگفا آشنا شدم که به نظرم بهترین کنترل پنل رو توی بلاگر های دیگه داشت و هنوزم داره . اولین اسمی که ساختم مهدی کینگ بود و اسمش به این خاطر کینگ بود که هم قرار بود مطالب حرفه ای کامپیوتر توش بزارم و هم قرار بود اسمش خیلی با جذبه بشه و بعد از اون تقریبا یه ده تایی وبلاگ درست کردم که هر کدوم با مضمونی که داشت با بقیه از زمین تا آسمون فرق داشت ، بقول بچه ها بابا دست خوش .
با اینکه اینهمه وبلاگ درست کردم اما هیچ کدوم اونچیزی نشد که میخواستم . شاید این یکی چیزی بشه که آرزوشو دارم . از وقتی با پارسی بلاگ و بچه هاش آشنا شدم مدت زیادی نمیگذره ، اما محبت و رفاقتی که بین بچه های این بلاگر بود منو وسوسه کرد تا یه وبلاگ اینجا بسازم .
ولی با اینهمه تاریخچه عجیب و غریب بازم نمی دونم چی بنویسم ولی تمام سعی ام رو میکنم تا خدای ناکرده وقتتونو هدر ندم و باعث بیهوده تلف شدن عمرتون نشم .
صحبتی با خواننده ای که الان داره این مطلبو میخونه : معلومه تو هم مثل من وقت آزاد زیادی داریا چون تا اینجای متنو وایستادی خوندی .
با آرزوی موفقیت و سربلندی .
با نام خدا شروع کردم با نامش هم تموم میکنم .
یا حق