جرجیس از جمله پیامبرانى است که در راه ابلاغ رسالت و ارشاد و هدایت بت پرستان ، سخت ترین شکنجه ها را تحمل نمود و از انجام وظیفه سنگین رسالت باز نایستاد.
هنگامى که جرجیس پیامبر، پادشاه شام را از بت پرستى به پرستش خداى یکتا دعوت نمود، به دستور وى حضرت را زندانى ، و بدن مبارکش را با شانه هاى آهنین مجروح و پاره پاره کردند، بطورى که گوشتهاى بدن او تکه تکه کنده مى شد. سپس بر بدن مجروح او سرکه ریختند و اشیاء زبر و پلاسهاى درشت بر بدن مجروح او مالیدند.
آنگاه دستور داد: میله هاى آهنى را با آتش سرخ کنند و بر بدن حضرت گذارند. ولى جرجیس در مقابل همه این شکنجه ها مقاومت کرد و به زانو در نیامد. شاه خونخوار دستور داد: میخهاى بلند آهنى بر رانها، زانوها و کف پاهاى او کوبیدند. چون او را هنوز زنده یافت ، فرمان داد: میخهاى بلند آهنى بر سرش بکوبند، سرب ذوب شده بر بدن او بریزند و یک ستون آهنى بسیار سنگین که هیجده نفر به کمک یکدیگر آن را حرکت مى دادند، بر روى شکم او قرار دهند.
وقتى با انواع مختلف شکنجه ها نتوانست بر او غلبه یابد و جرجیس را وادار کند دست از دعوت به خداپرستى و یکتاپرستى بردارد، دستور داد همه ساحران و جادوگران ، تمام توان خود را بر ضد او بکار گیرند. ولى هیچ سحر و جادوئى بر حضرت تاءثیر نکرد. پس از آن زهر کشنده اى به او خورانیدند که اگر همه اهل زمین از آن مى خوردند، بلافاصله مى مردند، اما زهر هم آسیبى به حضرت نرساند.
در نتیجه بسیارى از مردم و سحره با مشاهده این صحنه ها به او ایمان آوردند.
پادشاه ستمگر دستور داد تا همه آنان را به قتل برسانند و جرجیس را در چاهى بیفکنند. ولى او به اذن خداوند، زنده و صحیح از چاه بیرون آمد و براى چندمین بار مردم را به پرستش خداوند یکتا دعوت نمود.
این دفعه حدود چهار هزار نفر به او ایمان آوردند. لکن پادشاه همه را از دم تیغ گذراند، و فرمان داد تا لوحى از مس ساختند و آنرا با آتش سرخ کردند و حضرت را بر روى این صفحه مسى گداخته خوابانیدند و سرب مذاب در حلق او ریختند، و میخهاى آهنى بر چشم و سرش کوبیدند. سپس میخها را بیرون کشیدند و به جاى آنها سرب گداخته ریختند.
جرجیس پیامبر در برابر تمام شکنجه هاى سخت و طاقت فرسا مقاومت کرد، تا اینکه دستور داد: او را به آتش اندازند و خاکسترش را بر باد دهند. اما باز هم خداوند متعال به جرجیس حیات دوباره بخشید. جرجیس بار دیگر براى ارشاد و هدایت میان مردم رفت . براى چندمین بار او را دستگیر ونزد پادشاه آوردند، در حالى که مجلسى بزرگ آراسته بود. یکى از بزرگان مجلس از حضرت معجزه دیگرى خواست و گفت : این تختها از چوبهاى درختان مختلف ساخته شده اند. اگر توانستى این چوبها را به صورت درختان تازه با شاخ و برگ و میوه در آورى ، من به تو ایمان مى آورم .
حضرت دعا کرد و چنین شد.
وقتى پادشاه این جریان را مشاهده کرد، دستور داد: جرجیس را با اره دو نیم کنند و بدن دو نیم شده او را در دیگى پر از گوگرد و سرب بیندازند و در زیر دیگ آتش برافروزند.
اینجا عذاب الهى نازل شد و همه بیهوش شدند و بر زمین افتادند. دیگ واژگون شد و جرجیس به اذن خدا صحیح و سالم برخاست .
این بار چون جرجیس براى دعوت و تبلیغ رسالت نزد پادشاه رفت و درباریان او را دیدند، تعجب کردند. پادشاه دستور داد: او را گردن بزنند. هنگامى که سر از بدن جرجیس جدا شد، همه مردم آن سامان به عذاب الهى هلاک شدند.
این بزرگترین درسى است که از نهضتهاى انبیاء مى آموزیم . چگونه انسان باید در راه احیاء حق و اعتلاء کلمه توحید و انجام وظیفه خطیر الهى ، همه مصیبات و مشکلات ، تلخیها و سختیها را تحمل نماید و با صبر و استقامت ، و با اتکال به قدرت لایزال هستى به پیش رود و گامى از نیل به هدف باز نایستد.
یا حق
دوشنبه 87/4/31 - 1:0 صبح
نظر
برچسب ها :
بازدید امروز: 62 بازدید دیروز: 10 مجموع بازدید ها: 634778
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام          شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را          یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام