تیتر رو برای دل خودم زدم
غرض از مرض اینکه ، دوست دارم یه پست مغشوش بزنم
برای این امر هم دو تا سوال انتخاب کردم : 1. چرا دخترا توی چت از اول
که میان کلی با آدم راحتن و خودمونی و بعد از یه مدتی بجای تو میگن شما ، بجای
میری میگن میروید و از این افعال جمعی
جوابش هم خودم میدم که اغتشاش رو هدایت کرده باشم ؛ برای این خانوم یا
خواستگار اومده یا با یه پسری آشنا شده !
منظورم خانوم خاصی نیستاااااااا !
سو تفاوت نشه ، بعضی ها خیلی بهشون بر خورد ! با یکی دو تا خانوم که
برخورد نداشتیم ، نا سلامتی سالهاست خاک نت میخوریم .
و دوم اینکه چرا خانوما عاشق یه مرد میشن که ؛ بدنش پر مو و صورتش ده
برابر از صورت خانوما نا زیباتر ، خشن تر و کلا زبون نفهم ؛ نه معنای گریه زنشو
میفهمه و نه معنای نگاهشو ، آبروی زن رو همه جا میبره ، هیچ کدوم از کاراش رو
انجام نمی ده ؛ اگه فرصت داشته باشه جورابشو یه ماه یه بار نمی شوره ، کلی از دست
پخت زنش ایراد میگره و اصلا زحمات خانومشو نمی بینه ، مردی که باید همه جا مواظبش
باشن تا مبادا دست از پا خطا نکنه ، ظرفیت دو تا تومبون رو نداره و فورا میره زن
میگیره ، همیشه باید بهش یاد آور شد که ( عزیزم نمی خوای صورتت رو اصلاح کنی ؟) و
هزار ایراد دیگه . واقعا چرا ؟
واقعا تو جواب این یکی موندم ، خانوما ! میشه یه چیزی بگید بی زحمت ؟
خیلی دوست داشتم اسم این وبلاگ رو بزارم ، تراوشات یک ذهن مغشوش ، اما
خب نمیشه دیگه
و گاهی که خیلی دلم پره آرزو میکنم که کاش هرگز خودمو اینجا معرفی
نکرده بودم تا از هر کی میخواستم گله میکردم و حرفایی که داره دلمو میترکونه رو
اینجا میزدم ، کو یه گوش شنوا !
--
الهام خانوم جواب دادن که :
فکرکنم جواب سوال دومی اینه که هیچ زنی نمی دونه که مرد قراره بعد اینجوری باشه به امید اینکه شاید این مرد با بقیه ی مردا فرق می کنه بله می گه و بعد خدا کمکش کنه تاآخر عمر باید بسوزه وبسازه وچاره ای هم نداره
و جواب من : با امید که نمیشه ازدواج کرد ، پس خدا نعمت مشورت و تعقل رو برای چی گذاشته ، این دسته حقشونه بسوزن و بسازن
و جواب عمو عشقی : کلا زن که بگیری این ذهن مخشوشت تازه مغشوش میشه! میگی نه امتحان کن.
و جواب بهار خانوم : مهم اینه که آدم مرد راه باشه !!! مرد راه بودن یعنی رفیق نیمه راه نبودن
! یعنی اینکه وقتی با یکی همراه شدی پای همه چیش وایسی عمو عشقی