بنام خدا
بد بود ، خوب بود ، زهر مار بود ، سخت بود ، هرچی بود تموم شد .
این یارو رو میگم ، چیز دیگه ، سربازی
با اینکه مشکلات زیاد بود اما بازم شکر ، بهر حال از قدیم گفتن که سربازیه نه خونه
خاله . بقول شاعر :
اگر گرمای تابستان است ما کشیده ایم
اگر سرمای زمستان است ما چشیده ایم
تا آخرین لحظه پستم رو سر خیابون زیر رگبار بارون و
سردی هوا دادم و همین که تموم شد کیفم رو انداختم رو دوشم و با لباسی سر تا پا خیس
راه افتادم طرف خونه ، انگار نه انگار که خانی اومده و خانی رفته .
خدایا شکرت
پنج شنبه 88/9/5 - 6:48 عصر
نظر