تقریبا یه 15 خطی درباره اتفاقات لاگ گیلان نوشته بودم که دیدم خوب نیست نوشته بشه برای همین پاکش کردم و بجاش این شعرا رو نوشتم چونکه از هر چه بگذریم سخن طنز خوشتر است
اما باید یه چیزی رو از یه کسایی بپرسم ،یه عده ای که ادعای دزدیده شدن نام لاگ گیلان رو داشتن ! آیا کسانی که الان دارن فعالیت میکنن به اسم لاگ قبل از قهر کردن شما اونجا فعالیت نمیکردن ؟ اگه بگید میکردن که شما دیگه دلیلی برای این بچه بازیا ندارید و هرگز نمیتونید غیر از این بگید . بخاطر یه نفر که خودش رو صاحب لاگ میدونه و قهر کرده رفته که نمیشه در لاگ رو تخته کرد .
--
این جدیدا بعد از ... ( چون ضرب المثلش خیلی بی ادبیه نقل نمیکنم ) چند نفر جمع شدن دور هم و برای لاگ گیلان بیانیه و جواب بیانیه مینویسن و خواستار برگشت قدرت دست بانی برکنار شده هستن که طبق برنامه همیشگی حق "وتو" رو یکی داشته باشه که متفق القول نظر همه بچه ها اینه که :
با همگان بسر شود ، با تو بسر نمیشود
بانی دگر نباشد و بانی دگر نمیشود
تو جهد کن ، نویس هی بیانیه بیانیه
لاگ دو سال و خرده ای زیرو زبر نمیشود
--
قبلنا گفته بودم که به همه ی بچه های لاگ گیلان ( گروه کاربران لینوکس گیلان) هم علاقه و هم دلبستگی دارم چه اینور و چه اونور
پس یه شوخی هم با بانی اعظم که با تمام کار خرابی هایی که انجام داده باز هم دلم میخواد ببینمش .
و متاسفانه فکر کنم دیگه نشه ایشون رو دید ظاهرا دارن مثل حضرت عیسی از دست لاگ جماعت نادان به کوه پناه میبرن ،ببخشید به خارج
شنیدم که جانا سفر میروی
زده پاتکی بی خبر میروی
چو دلگیر از این جمع یاران شده
ز یاران گریزان بدر میروی
--
و اما گروه جدیدی که بانیان تشکیل دادن رو من بجای " لاگ" اونو "باگ" خطاب میکنم دلیل هم دارم
لاگ یعنی : Linux users group
اما باگ یعنی : Behrouz Users Group*
خداییش فرق نداره ؟
*( بهروز ) نام کوچک بانی اعظم میباشد که در کتاب های تاریخی به آن اشاره شده .
از لاگ من تا باگ تو چیزی بجز یک "با" نیست
"با"یی که با بهروز شود ، این " با" دگر با ما نیست
و اما هدف این باگ جدیدی که به دست بانیان تشکیل شده چیه ! الان عرض میکنم ، طی آخرین رصدی که از باگ دوستان به عمل اومده این عکس گرفته شده که گویای همه چیز هست !!!
هدف این گروه شرور چیزی جز از فروپاشی جمع مقدس پنگوئنی ما نیست
خدا تمام بانی نمایان رو به قطبین شمال و جنوب بفرسته تا تمام لاگها از شرشون در امان باشن
گفتم همون دیشب به خدا رسیدن و رفتن ،ما که نرسیدیم باید بازم بیایم تا برسیم
چقدر بده ! چقدر نامردیه که اینطور مسجدا رو خالی کنیم اونم به بهانه هایی مثل سریال های تلویزیون ،خستگی ، دوری راه و مشکلات کار و زندگی ، یاد داستان صدر اسلام افتادم و اون مردی تمام نمازهاش رو توی مسجد میخوند تا که از پیامبر(ص) خواست تا براش دعا کنه پولدار بشه بعد از کلی اصرار بلاخره پیامبر (ص) دعا کرد و پولدار شد اما مسجد نیومد که هیچ خمس و زکات هم نداد آیه ای هم در مزمتش (و امثالهم) نازل شد و آخرش هم بواسطه همین بهانه ها( کار، پول) مورد خشم خدا و پیامبر قرار گرفت و با همین خشم از دنیا رفت .
حتما باید تک تک مارو توی قرآن نام میبردن تا بیایم مسجد ؟!
یه شب قدر میخوایم با پیرهن سیاه بیایم قرآن سر بگیریم که سر خدا رو شیره بمالیم تا بهمون پول و درآمد بده تا از خودش دورتر بشیم ؟!
قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین !
نیاز انسان به مسجد رفتن هم برای ثوابشه و هم برای موعظه شنیدن ، اگه موعظه ها نباشن آدم از لحاظ روحی میمیره ، آدمی که تفکر و تامل و قلبی نزدیک به خدا نداشته باشه مرده است دیگه .
امشب مسجد بودیم و حاج آقای متقی مجتهد و مدرس حوزه علمیه قم طبق روال هر سال برای ما تفسیر قرآن میکرد ، میون صحبتهای ایشون بستنی خیراتی آوردن بین ملت پخش کردن ، حالا ایشون داره آیه تفسیر میکنه ، ملت به فکر اینن که بستنی شون آب نشه یا پایین نریزه .
خلاصه اینکه ایشون قرآن تفسیر میکرد
ملت بستنی میخوردند
یاد گفته حکیم عظیم الشان دانا افتادم که میفرمود :
مثل اینکه که برای خر یاسین بخونی
بسم الله الرزاق و الرئوف
اللهم ارزقنا و سِندِنا زوجة السیده ، الصالحة النجیبه ، جمیلة الوجیهه ، محجبة المومنه ، امینة الصادقه ، سبزه العین عینهو سبزة العید ، جمیلة الرخ عینهو حوریه ، گردة الصورتین عینهو ماه ، الغنی فی المال و دست الدلباز کثیرا ، محب الزوج عینهو پروانة الدور الشمع ، راضی به حکمنا و سربزیر به امرنا و نافذ به قلبنا و شکور به حرفنا و شکیبا فی الدنیا و بلانا و کل اجمعین .
اللهم انت عالم که انا مجرد المفلس ، لا مال و لا ثروت حتی اندکی، تهی المخ فی الدنیا و تهی الکف فی الآخره ، انت قولنا و شرطنا که انا مزدوجنا نصف الدین حفظنا و کلی مال اهدنا پس اول مال اهدنا که بی مال زوجه بی خیالنا و نظرة مثبت عمراً گفتنا و لا غیر
اللهم شرمنده فی الزبان غلط الغلوط العربی و یک الدنیا تشکره فی استجابت هذه الدعاة الکذایی ، اهدنا به فضل و کرم یا سریع الرضا .
العبد : المفلوج ، الذلیل ، الخاک بر سر ، مستغفر ، تهی الید و خسر الدنیا و الآخرة ، المهدی الربیعی نگارندة هذه وبلاگ الملعون
انشالله که تا الان از روزه گرفتن خسته نباشید
نگران چیزی نباشید چشم به هم بزنید تموم نشده
برادر تحمل کن
خواهر تحمل کن
تو رو خدا در لحظه ملکوتی نوش جان کردن افظار و شام درست اون زمانی که نصف نون بربری با 100 گرم پنیر تو دهنتونه دعامون کنید
میگن اگه کسی رو برای سحری بیدار کنی خیلی ثواب داره
البته از تعداد دقیق حوری هایی که عوض این کار میدن خبری در دست نیست
کار به جایی رسیده که بعضی از دوستان مفلس و بی بضاعت میخون ما رو با تک زنگ از خواب بیدار کنن
حتی بعضی ها اینقدر زود قطع میکنن که خود تلفن هم متوجه زنگ زدنشون نمیشه و فقط شمارشونو با تردید روی نمایشگر نشون میده
خدایا برای این دوستانی که به این شیوه نوین میخوان ثوابی برده باشن در اون دنیا ثواب زیاد به همراه پوستر ( بزرگ دیواری ) چندین حوری عنایت کن
بر اصل " گندم ار گندم بروید جو ز جو " با تک زنگ که دیگه نباید کسی انتظار داشته باشه حوری واقعی بدن !!
اینم برای انبساط خاطر روزه داران
ماه رمضان بیا که افطار دهیم
بر حاجی میلیونر پولدار دهیم
باید که پذیرفته شود هر لقمه
عمرن به فقیران گرفتار دهیم
و
ماه رمضان زمان پز دادن ماست
پز دادن ما نشان قربت به خداست
ما اهل بهشتیم و جهنم دور است
مفلوک شکم پرست هم امریکاست
و
گفتم : "حاجی! شکم پری دین شماست ؟! "
گفتا که : "نخیر! راه من رو به خداست
بد نیست که یادت نرود کارنکو
همواره ز پرکردن و پرکردن هاست ! "
-- شعرها از خانوم زهرا درُی با آدرس http://zahradorri.blogfa.com --
تا بحال نشستین با خودتون فکر کنید چرا خدا بعد از آفرینش انسان به
خودش دست مریزاد میگه ؟
بعد شخصیتی و آفرینشی انسان بسیار پیچیده است !
موجودی که میتونه پیامبر بشه و راز دار خالق خلقت و همون موجود میتونه
اینقدر پست بشه که انسانها از شرش به خدا پناه ببرن
موجودی که میتونه به مهربانی مادر باشه و همون موجود که میتونه به خون
آشامی حیوانات باشه
موجودی که تشکیل شده از روح و جسم ، گاهی جسم سوار روحه و گاهی روح
سوار جسم
انسانی که بزرگترین و مقرب ترین ملائک بهش سجده میکنن و یا انسانی که به
کثیف ترین و پلید ترین شیطان سجده میکنه
هر چقدر توی خلقت آدم فکر کنی بیشتر پی به عظمت خدا میبری
خدایا ما رو آفریدی شکر ، اما به ما یاد بده خودمونو بشناسیم ، که خود
شناسی خدا شناسیه
سپاس بی منتها خدایی را که منت درک حقایق را بر ما نهاد
بنام خدا
امروز بعد از یک ماه و خرده ای که گرمای کلافه کننده تابستون داشت
پوستمون رو میکند رنگ بارون رو دیدیم ، زیاد نبارید اما هر چی بود اندازه یک فصل
بهم روحیه داد
آخ که چقدر بارون رو دوست دارم ، اگه دوست نداشتم که پاییزی نبودم .
امروز بد جور هوا ، هوای دونفره بود ، خدایا من هنوز تکم ، ظرفیت این
هواهای دو نفره رو ندارم .
ولی عجب هوایی بود . کی پاییز میاد ؟!!!
تیتر رو برای دل خودم زدم
غرض از مرض اینکه ، دوست دارم یه پست مغشوش بزنم
برای این امر هم دو تا سوال انتخاب کردم : 1. چرا دخترا توی چت از اول
که میان کلی با آدم راحتن و خودمونی و بعد از یه مدتی بجای تو میگن شما ، بجای
میری میگن میروید و از این افعال جمعی
جوابش هم خودم میدم که اغتشاش رو هدایت کرده باشم ؛ برای این خانوم یا
خواستگار اومده یا با یه پسری آشنا شده !
منظورم خانوم خاصی نیستاااااااا !
سو تفاوت نشه ، بعضی ها خیلی بهشون بر خورد ! با یکی دو تا خانوم که
برخورد نداشتیم ، نا سلامتی سالهاست خاک نت میخوریم .
و دوم اینکه چرا خانوما عاشق یه مرد میشن که ؛ بدنش پر مو و صورتش ده
برابر از صورت خانوما نا زیباتر ، خشن تر و کلا زبون نفهم ؛ نه معنای گریه زنشو
میفهمه و نه معنای نگاهشو ، آبروی زن رو همه جا میبره ، هیچ کدوم از کاراش رو
انجام نمی ده ؛ اگه فرصت داشته باشه جورابشو یه ماه یه بار نمی شوره ، کلی از دست
پخت زنش ایراد میگره و اصلا زحمات خانومشو نمی بینه ، مردی که باید همه جا مواظبش
باشن تا مبادا دست از پا خطا نکنه ، ظرفیت دو تا تومبون رو نداره و فورا میره زن
میگیره ، همیشه باید بهش یاد آور شد که ( عزیزم نمی خوای صورتت رو اصلاح کنی ؟) و
هزار ایراد دیگه . واقعا چرا ؟
واقعا تو جواب این یکی موندم ، خانوما ! میشه یه چیزی بگید بی زحمت ؟
خیلی دوست داشتم اسم این وبلاگ رو بزارم ، تراوشات یک ذهن مغشوش ، اما
خب نمیشه دیگه
و گاهی که خیلی دلم پره آرزو میکنم که کاش هرگز خودمو اینجا معرفی
نکرده بودم تا از هر کی میخواستم گله میکردم و حرفایی که داره دلمو میترکونه رو
اینجا میزدم ، کو یه گوش شنوا !
--
الهام خانوم جواب دادن که :
فکرکنم جواب سوال دومی اینه که هیچ زنی نمی دونه که مرد قراره بعد اینجوری باشه به امید اینکه شاید این مرد با بقیه ی مردا فرق می کنه بله می گه و بعد خدا کمکش کنه تاآخر عمر باید بسوزه وبسازه وچاره ای هم نداره
و جواب من : با امید که نمیشه ازدواج کرد ، پس خدا نعمت مشورت و تعقل رو برای چی گذاشته ، این دسته حقشونه بسوزن و بسازن
و جواب عمو عشقی : کلا زن که بگیری این ذهن مخشوشت تازه مغشوش میشه! میگی نه امتحان کن.
و جواب بهار خانوم : مهم اینه که آدم مرد راه باشه !!! مرد راه بودن یعنی رفیق نیمه راه نبودن
! یعنی اینکه وقتی با یکی همراه شدی پای همه چیش وایسی عمو عشقی
مرگ مسئله ایه که هر کسی آگاه و ناخود آگاه ، پیر یا جوان ، شاه یا
گدا ؛ در بعضی شرایط ناگزیر میشن بهش فکر کنن. من هم در شرایط مختلف . در سنین
مختلف بهش فکر کردم .
کودک که بودم وقتی میدیدم کسی میمیره ، چون تصوری از مرگ نداشتم فکر
میکردم اگه همه آدمها بمیرن من نمیمیرم . چون هیچ گونه آشنایی با مرگ نداشتم
بزرگتر که شدم فکر میکردم حالا شاید یه روزی بمیرم اما نه به این
زودیا ، مثلا شاید هزار سال دیگه .
نوجوان که شدم فکر میکردم من هم مثل همه میمیرم و با مردن از دست این
دنیا و آدماش راحت میشم ؛ حالا بعد از شاید هفتاد هشتاد سال . دنیای نوجونیه دیگه
.
جوون که شدم تازه فهمیدم که نه بابا ، همینطور راحت هم نیست که بمیری
و در آرامش چند هزار سال بخوابی تا برسی به قیامت و بعد از ده دقیقه حساب رسی ، بری
بهشت با یه حوری یه گوشه دنج تا همیشه زندگی کنی ، حالا شاید یه دویست سی صد تا
بچه دار هم بشی .
مرگ تازه اول راهه و این دنیا مقدمه این راه . من نمی خوام در مورد
بعد از مرگ صحبت کنم ، بلکه میخوام درباره قبل از مرگ صحبت کنم ، همین چند صباحی
که داریم خیلی ساده میگذرونیم و خیلی ساده نامه ورودیه جهنم رو خودمون امضا میکنیم
.
چقدر توی این روزای کوتاه این دنیا میتونیم کار خوب بکنیم ، چند نفر
رو میتونیم شاد کنیم ، چند تا کار خوب ، زیبایی این دنیا فقط کار خوبشه ، تو روزها
بزن و برقص ببین آیا شاد میشی ! اما یه کار خوب با نیت خدایی انجام بده ، حتی اگه
شده نجات دادن یه مورچه از داخل گودال آب ، ببینید چقدردلتون آرووم میشه . به این
میگن شادی . اما اینم حرف دلم نیست .
حالا بعد اینهمه حوادث جور واجور که توی بیست و سه سال زندگی ام دیدم
و با توجه به افراد آگاه و خیر خواهی که اطرافم بودند و با توجه به نعمت تفکر که
خدا بهم داده مرگ رو دقیقه کمتر از یک قدم جلوی خودم احساس میکنم ، به طوری که اگه
لحظه ای مهلت پیدا کنه سایه شوم این دنیا رو از سرم کم میکنه . باز اینم حرف دلم
نیست
حرفم اینه ، آیا جوری زندگی کردم که بعد از مرگم دل کسی برام تنگ بشه
؟
آیا کاری کردم که بعد از مرگم دیگران منو به اون کار یاد کنن ؟
آیا نیت و عمل پاکی داشتم که به محض ورود به اون دنیا با رحمت خدا
روبرو بشم نه با خشم خدا؟!!
خدایا خودت میدونی که من از وقتی خودمو شناختم به اعمالم توجه داشتم
که فقط برای تو باشه ، به عزتت اگه خطایی دیدی ندید بگیر که از بزرگی تو کم نمیشه
اما توجه ات منو بی نهایت بزرگ میکنه .
خدایا میدونی که من با تمام وجودم برای مرگ آمادم ، چون ملاقات چون تو
رئوفی و رحمانی و رحیمی نمیزاره از مرگ بترسم ، اگه توی این راه سختی ای هم ببینم
از عمل خودمه ، هر چند کوله بارم خالیه اما بقول مولای اول ما ، در حظور چون تویی
کریم کوله بار آوردن بی احترامیه .
نمی دونم این نغمه ای که توی زندگیم خوندم و رفتم "روزگار
میسپارد بیاد" ؟
بازدید امروز: 27 بازدید دیروز: 76 مجموع بازدید ها: 634819
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام          شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را          یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام