بنام خدا
فرا رسیدن
ماه محرم رو به همه عاشقان اهل بیت تسلیت عرض میکنم 
جاتون خالی پارسال محرم که سربازی تشریف داشتیم و فقط صدای مراسم رو میشنیدیم ، البته
شام هم میدادن که اونروهم دریافت میکردیم و میزدیم تو رگ . امسال محرم که به خوبی
و خوشی در منزل هستم , شبها میرم برای مراسم محرم و از صحبتهای دلنشین حاج آقای متقی لذت میبرم . انشالله سایه شون بالای سر ما باشه همیشه .
ما رو از دعای خیر خودتون بی بهره نذارید ماه محرم .
امروز که میخواستم با فتوشاپ یه کارایی انجام بدم بی
خودی هنگ کرد ، خودش خراب میشد هیچی بقیه رو هم دچار مشکل میکرد ، خلاصه رفتیم
سراغ چکیده دست ملت بی پول یعنی لینوکس ، رفتم نرم افزار {گیمپ} اش رو که خیلی از
این و اون تعریفش رو شنیدم رو یه تستی بکنم .
آدم تا مجبور نشه خیلی چیزا رو تغییر نمی ده ، این نرم افزارهای کاربردی هم یکی از
اون خیلی چیزاست . خلاصه با هزار سلام و صلوات رفتم توش دیدم به به ، واقعا به به
چیزی کم از فتوشاپ زبون نفهم کلوز سورس کمترنیست بلکه پا به پاش میتونه کارم رو
راه بندازه .
خوشحالم که توی لینوکس علاوه بر نرم افزارهای پلیرش گیمپ رو هم یاد گرفتم ، خدا رو چه دیدی شاید
مجبور بشم برنامه نویسی به زبان ماشینم یاد بگیرم از این کلوز سورس های خراب زبون
نفهم هیچی بعید نیست که عاقبت انسان رو تحت امر خودشون در بیارن . خدارو شکر که من
از یه چند روزیه راهم رو جدا کردم و با گروه حمایت از اوپن سورس های با غیرت همراه شدم .
بنام خدا
من از اولین روزایی که کامپیوتر خریدم به بازی کامپیوتری خیلی علاقه داشتم ، تقریبا
علمم رو فدای کامپیوترم کردم. از وقتی که بازی با کامپیوتر رو شروع کردم ( نه حرفه
ای به سبک بازی خورا ) متوجه خیلی از فوائد بازی توی پیشرفت تکنولوژی شدم، مثلا
همین کارت گرافیکهای جدیدی که میان
بازار رو مدیون بازی های جدید هستیم ، یا افزایش خلاقیت که بعضی بازیها باعثش میشن
، دور شدن از فضای خسته کننده کاری یا درسی ، تخلیه کردن خودت توی بازی بجای اینکه
توی خیابون و خونه اینکار رو بکنی مثل مسابقات ماشین یا مبارزه با بیگانگتن فضایی ،
یا نجات دادن کره زمین فقط با یه شمشیر و نارنجک دستی .
خلاصه میتونی کارهایی بکنی که توی دنیای واقعی امکان پذیر نیستن .
بازیها ما رو به رویاهامون میبرن . (بعضیا رو هم به کلاسهای تابستونی می بره )
خیلی از بازیها رو من شخصا بازی نکردم اما از خوندن داستانشون یا تصاویری که از
گرافیک عالیشون منتشر میشه رو دوست دارم و همچنین وقتی شرکتی خلاقیت جدیدی رو وارد
بازیش میکنه خیلی لذت میبرم.
با این پس زمینه بازی گرایانه من وقتی مدیر سایت "بانک
دی وی دی" ازم خواست باهاش همکاری کنم قبول کردم و حالا هم با اجازتون
یه کوچولو کمک میکنم .بنظرم کار بدی نمی یاد ، بازی هم مثل هر ابزاری اگر درست
استفاده بشه میتونه برای تفریح و اوقات فراقت بسیار مفید باشه وگرنه اگر بی موقع و
بد ازش استفاده کنیم مثل هر ابزار خطرناکی میتونه مانع درس خوندن و کار کردن آدم
بشه و زندگی رو دچار اختلال کنه , و کارنامه انسان رو این شکلی کنه 
تا یادم نرفته بگم این سایت که بالا گفتم هم بصورت فعال در حال کاره و از بازدید
کننده با آغوش باز پذیرای میکنه ( چون خودمم توش فعالیت میکنم دارم تبلیغ میکنم ،
چیه؟ از خود راضی ندیدین ؟)
این سایت دارای وبلاگیه که تازه راه افتاده پس انتظار زیادی از این وبلاگ نداشته
باشین برای همین " هم اکنون به تبادل لینک سبزتان نیازمندیم 
" کلی
برنامه هم براش هست که فعلا وقت اجراش نیست . تا اطلاع ثانوی چون درباره بازیه
باید از اینور اونور براش مقاله پیدا کنیم . تا آینده نزدیک به همکاری شما دوست
علاقه مند هم احتیاج پیدا میکنیم ،
همکاری
کن بازی بگیر چطوره ؟
برای دیدن وبلاگ کوچولو موچولوی ما روی عکس پایین کلیک کنید .
* کلا بازی رو از زمین خاکی شروع کردم اونروزا چمن نبود برای همین رفتم سراغ کنسولای قدیمی دستی ( نه حرفه ای بلکه تفریحی ) بعد
رسیدم به سگا که بازی لاکپشت های نینجا و کومبات رو خیلی بازی میکردم بعدش نوبت
سونی شد ، بازی موتور و ماشین رو فوق العاده بازی میکردم ، تا رسیدیم به کامپیوتر
خریدم ، کم کم پای بعضی بازیها توی زندگی من باز شد که برام خاطره ساز شدن مثل مکس
پین یا پرنس یا بازی ندای وظیفه (call of duty) که خیلی بهش علاقه دارم .
* بازی " ماست وانتد " رو میشناسید
، توی این بازی میتونی هر کاری که خواستی توی خیابونای شهر با ماشین انجام بدی حتی
میتونی یه خیابون یه طرفه رو با سرعت چند صد مایل در ساعت بر عکس بری هیچ کس هم
بهت نمیگه بالا چشت ابرو غیر از پلیسهای داخل بازی که واقعا سمج هستن ، من وقتی
این رو بازی انجام میدادم تقریبا تا یکماه توی خیابون هر پلیسی رو میدیدم
ناخوداگاه میترسیدم ، بعد خودم خندم میگرفت .
* و جواب اینکه علم بهتر است یا بازی کامپیوتری : هر دوانه ؛ هر چی که به اندازه
باشه خوبه ، علم خوبه ، بازیم خوبه منتها هر کدوم جای خودش نه اینکه از علمت
بیفتی و یا از تفریحت .
بنام خدا
بد بود ، خوب بود ، زهر مار بود ، سخت بود ، هرچی بود تموم شد .
این یارو رو میگم ، چیز دیگه ، سربازی
با اینکه مشکلات زیاد بود اما بازم شکر ، بهر حال از قدیم گفتن که سربازیه نه خونه
خاله . بقول شاعر :
اگر گرمای تابستان است ما کشیده ایم
اگر سرمای زمستان است ما چشیده ایم
تا آخرین لحظه پستم رو سر خیابون زیر رگبار بارون و
سردی هوا دادم و همین که تموم شد کیفم رو انداختم رو دوشم و با لباسی سر تا پا خیس
راه افتادم طرف خونه ، انگار نه انگار که خانی اومده و خانی رفته .
خدایا شکرت
بنام خدا
سالهایی بسیار دور بود
روزی سرد و نمناک که باران آهسته به شیشه پنجره تلنگر میزد مادری از درد بخود
پیچید و با صدای جیغ خود تمام فضا را پر از دلهره کرد .
دکتر میگفت چیزی نیست ، درد عادی است
شاید مجبور شویم او را جراحی کنیم ، ( مردی که آنروز مرد نبود ) در همان روز
بارانی واروونه پا را به داخل اتاق بیمارستان گذاشت . گویا خبر داشت که تنها آمدن
او میتواند زن بیچاره را نجات دهد .
همه از دیدن او خوشحال بودند اما او در همان نگاه اول به اطراف و دکتر که بالای
سرش ایستاده بود چنان گریه ای سر داد که همه را غرق در شادی و سرور کرد . اما (
مردی که آنروز مرد نبود ) نمی دانست که دیگران چرا دارند میخندند او فکر میکرد که
آنها به او میخندند برای همین به همه شان خشمگینانه نگاه کرد و زود خودش را جمع و
جور کرد و داخل یکی از سبد ها آرام خوابید .
تمام حواسش به جایی بود که از آنجا آمده بود ؛ آن فرشتگانی که روزی با او دمخور
بودند . تمام رویای های خوشش یکی یکی بیادش آمد .
( مردی که آنروز مرد نبود ) خوب میدانست که فقط با آمدن او و دل بریدن از آن گذشته
زیباست که میتواند کمی از درد زن زجر کشیده بکاهد ، پس آخرین تصیم خود را با اینکه ( آنروز مرد نبود
) مردانه گرفت و پای خود را واروونه داخل اتاق گذاشت و اینگونه بود که ( مردی که
آنروز مرد نبود ) بدنیا آمد .
درست بیست و سه سال از آن روز بارانی گذشته و (مردی که آنروز مرد نبود ) امروز
برای خود مردی شده و تمام آن رویاهای زیبا را فراموش کرده
و تمام تلاش خود را به کار میبرد که شاید باز هم بتواند به آن سرزمینی که همه در
آن معصوم بودند برگردد ، شاید باز هم بتواند آنقدر به خدا نزدیک شود که با او نجوا
کند و صدای او را با دلش بشنود .
( مردی که آنروز مرد نبود ) امروز در کنار همه کارهای ریز و درشت خود این وبلاگ را
نیز مدیریت میکند و همه دوستانی که این پست را خواندند عاشقانه دوست دارد.
* گاهی انسانها مجبورند کارهای خسته کننده ای مانند خواندن این پست را انجام دهند
تا بدانند دیگران چقدر دوستشان دارند و
گاهی انسانها مجبورند کارهای مشقت باری مانند به دنیا آمدن را تحمل کنند تا بدانند که
دوست داشتن دیگران چقدر زیباست.
پایان
نویسنده : مردی که آنروز مرد نبود
نمی دونم چطور تو روی دوستای مایکروسافتیم نگاه کنم . من پاییزی بی گناهی بیش نیستم ! 
) سر صبحی باهام تماس گرفت که بیا بریم جلسه کاربران لینوکس گیلان 
جاتون خالی ، شکر تو روتون ما هم پاشدیم شال و کلاه کردیم و یه یا علی گفتیم و رفتیم تو جلسه ، دیدیم به به واقعا جای شما خالی کلی بچه با حال و با معرفت و آقا ( نمی دونم خانوما کجا جلسه میزارن ، شایدم نمیزارن ) نشستن دور هم و هی بهم انرژی و اطلاعات مثبت میدن . 
بنام خدا
فقط خدا میدونه که این روزا چقدر سرم شلوغه ، ماه رمضون برای همه آرامش آورد اما برای ما سربازای راهنمایی و رانندگی کار بیشتر ، تلاش بیشتر ، اعصاب خرد کنی بیشتر و خیلی چیزای دیگه.
البته اینا رو که مینویسم فکر نکنین دارم شکایت میکنم، نه دارم مینویسم تا بدونین چرا اینقدر دیر به دیر مطلب مینویسم . عید هم که اومد == عیدتون مبارک == امیدوارم از روزهای ماه رمضون کمال استفاده رو برده باشید . حسابی خودتون رو برای یه سال کشمکش با این شیطون موذی آماده کرده باشید .
جاتون خالی روزهای سخت خوشکلی داشتیم ، از 6 و نیم صبح بیدارموندن تا 3 صبح فردا در شبهای احیا گرفته تا روز قدس و راهپیمایی ملت و همچنین مسافرهایی که میخوان از دو روز باقیمونده قبل از مهرو سال تحصیلی جدید تمام استفاده رو ببرن . عیضا آدمهایی که فکر میکنن روی کره خاکی از اونها زرنگتر پیدا نمیشه و میخوان حتی به قیمت ترافیک سنگین و علاف شده یه جماعت هم که شده هر طوری هست از کوتاه ترین راه به مقصور برسن و خدای نکرده وقتشون رو توی جاده ها هدر ندن.
بزودی این خدمت جانفرسای ماهم تموم میشه و به صورت یه مرد بر میگردم به آغوش خانواده .
حرف زیاده اما مجال گفتن نیست .
یا علی
بنام خدا
انالله و انا الیه راجعون
هرگز فکر نمیکردم زنده باشم و رفتن آیت ا.. بهجت رو ببینم
فکر میکردم که تا ظهور مولا سایه ایشون بالا سرمون هست
اما ...
حس میکنم یتیم شدم. همیشه دلم به بودنش خوش بود .
مرجع بی بدلیل من
حرف من و دلیل من
قامت استوار من
ای تو نشان ز یار من
روحت شاد و پیوستنت به ائمه اطهار گوارایت باد.
خدایا به تو می سپارم این آرام جانم را
